
قبایل ترك
با
آن كه عدد غلامان و كنیزكان ترك از خلخی و تاتار و غز و قفچاق و یغما و تبتی و چگلی
و جز آنان در این عهد بسیار بوده است با این حال در جنب پیشرفت و نفوذ قبایل
زردپوست در داخله ماوراءالنهر و خراسان و سایر نواحی اهمیت آنان را به چیزی نمیتوان
گرفت زیرا در این دوره بسیاری از قبایل و اقوام كوچك یا بزرگ ترك در اقطار و انحای
ایران پای نهاده و توطن اختیار كرده بودند چنانكه باید این عهد ممتد را كه نزدیك
دو قرن است دوره انتشار قبال زردپوست در تمام آسیای مركزی و در خاورمیانه و آسیای
صغیر دانست و دوره بعد یعنی دوره حملات مغول و تاتار را دنباله و تكمله این عهد
شمرد.
در
تاریخ ایران و ممالك اسلامی هر وقت نام ترك بیاوریم مراد قبایل زردپوستی هستند كه
تا اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم از حدود ماوراءالنهر و خراسان بر ایران میتاخته
و همگی از اقوام زردپوست «اورال و آلتایی» بودهاند. كلمه ترك را بعضی به معنی قوت
و نیرو آوردهاند و ظاهراً در آغاز امر بیشتر معنی سیاسی داشت تا نژادی، و در
برابر آن معمولاً كلمه اوغوز (غز) و تغوز (تغز) به عنوان دشمنان ترك و رؤسای آنان
بكار برده میشد.
«ترك»
ظاهراً در آغاز امر نام یكی از قبایل زردپوست «اورال و آلتایی» و شاید نام یكی از
سلالههای پادشاهی آنان بوده است، و این اسم به عنوان یك قبیله چادرنشین نخستین
بار در قرن ششم میلادی معمول شد. در این اوان قبیله ترك امپراطوری مقتدری در حدود
مغولستان و نواحی شمالی چین تا دریای سیاه تأسیس كرد و مؤسس این امپراطوری «بوئین»
نام داشت كه در سال 552 میلادی درگذشت و برادرش سنجیبوخاقان امپراطوری خود را به
طرف مغرب آسیای مركزی توسعه داد و تا سال 576 سلطنت راند. این امپراطوری را در
اسناد چینی به دو قسمت امپراطوری تركان شمالی و امپراطوری تركان غربی تقسیم
كردهاند. این دو امپراطوری در اواسط قرن هفتم میلاید مطیع و خراجگزار امپراطوران
چین شدند لیكن امپراطوران تركان شمالی در اواخر قرن هفتم بعد از نیم قرن اطاعت از
امپراطوری چین استقلال خود را بازگرفتند و تا سال 744 میلادی در قدرت خود باقی بودند.
كتیبههای اُرخُن (واقع در دره اُرخُن در مغولستان) از همین سلسله است و این قدیمیترین
اثر مكتوب از تركان است.
امپراطوران
تركان شمالی گاه بر قسمتی از متصرفات تركان غربی نیز تسلط مییافتند لیكن قدرت
واقعی در نواحی غربی آسیای مركزی با قبیله «تورگِش»1
بوده است كه در سال 121 هجری مطابق با سال 739 میلادی خاقان آنان «كورصول» بر كنار
نهر چاچ با لشكریان نصربن سیار حاكم اموی خراسان و ماوراءالنهر جنگید و به دست
لشكریان اسلام اسیر شد و با آن كه هدایای فراوان تقبل كرد نصر به آزاد كردن او تن در
نداد و او را كشت و استخوانهایش را سوزاند.2
از
آنجا كه امپراطوری ترك در اواخر دوره ساسانی و اوایل عهد اسلامی با دولت ساسانی و
با دولت خلفا در سرحدات ماوراءالنهر همسایگی داشت، نام ترك بر همه زردپوستانی كه
ازین پس در آن نواحی پدیدار شدند، اطلاق گردید مانند طوایف قرلق كه در شرق
امپراطوری ترك یعنی در میان آلتایی و حوزه علیای ایرتیش زندگی میكردند و در حدود
سال 766 میلادی مساكن تركان غربی به تصرف آنان درآمده بود و رؤسای آن قوم همچون
امرای غز كه در حوالی سیحون فرمانروایی داشتند، لقب تركی بیغو (یبغو) یافتند. همین
غزان (اوغوز) هم كه جانشین تركان در قسمتی از متصرفات غربی آنان شده بودند به
تركمان شهرت یافتند.
در
اشارات جغرافیانویسان اسلامی از حدود قرن سوم و چهارم كلمه ترك همه جا به همین معنی
ثانوی خود یعنی برای تمام اقوام زردپوست كه لهجههای مشترك متقارب به یكدیگر
داشتهاند بكار رفته است و پنج قوم را كه زبان واحد داشتهاند به نام ترك یاد
كردهاند و آنها عبارتند از تغزغز و خرخیز (قرقیز) و كیماك و غز (اوغوز) و خرلخ
(قرلق، خلخ). دورترین حد سكونت این اقوام را از شمال «ویرانی شمال» یعنی اراضی آن سوی
ینی سئی میدانستند كه «اندران مردم نتواند بودن» و از مشرق «دریای اقیانوس مشرقی»
یعنی اقیانوس كبیر.
در
نقشههای صوره الارض مساكن اقوام بزرگ ترك چنین دیده میشود: در مشرق دریای خزر و
مغرب و شمال و قسمتی از اراضی مشرق دریاچه خوارزم مسكن غز بود و بعد از آن تا قسمت
زیادی از اراضی شرقی رود سیحون مسكن خرلخ. بعد از قطع منازل خرلخ به اراضی تغزغز و
خرخیز و بعد از قطع منازل غز و عبور به جانب شمال به منازل كیماك میرسیدند.
بهترین
كتاب از كتب رایج جغرافیایی قرن چهارم كه اطلاعات مفصل و خوب راجع به قبایل
زردپوست داده حدودالعالم است. در این كتاب بعد از نواحی تبت كه در برخی از قسمتهای
آن قبایل ترك تسلط داشتند از باقی قبایل زردپوست و حدود مساكن و بلاد و وضع اقتصادی
آنها این مطالب آمده است كه در اینجا خلاصه میشود.3
ناحیه
تغزغز (توغوز اوغوز)، از مشرق محدود به چین و از جنوب به تبت و ناحیه خلخ و از
مغرب به ناحیه خرخیز (قرقیز است) و این ناحیه بزرگترین ناحیه تركست و ملوك همه
تركستان در قدیم از این قوم بودهاند و مردمی جنگی و با سلاحاند و در تابستان و
زمستان از جایی به جایی میروند و از این ناحیه مشك و انواع پوستهای قیمتی و
گوسفند و گاو و اسب حاصل میشود. چند شهر كوچك در آنست و از آن میان جنیانجكث پایتخت
مملكت تغزغز است.
ناحیه
یغما از مشرق به ناحیه تغزغز و از مغرب به ناحیه
خلخ محدودست. در این ناحیه صیدهای بسیارست و اسب و گوسفند تربیت میشود و مردمانی جنگی
دارد و پادشاهانشان از اولاد سلاطین تغزغزند و عدد قبایل آنان به هزار و هفتصد میرسد
و بعضی از این قبایل با تغزغزیان درآمیختهاند و شهر كاشغر بر سرحد میان تغزغز و یغما
و خرخیز واقعست.
ناحیه
خرخیز (قرقیز) از مشرق به چین و دریای اقیانوس مشرقی
و از جنوب به حد تغزغز و قسمتی از حدود خلخ و از مغرب به كیماك محدودست و در آن
آبادانی نیست مگر شهر كمجكث كه پایتخت خرخیز خاقان در آنجاست. قرقیزیان قبایلی وحشیاند
و طبع ددگان و درندگان دارند و مردمی درشت صورت و بیدادكار و بیرحم و مبارز و
جنگجویند. در این ناحیه پوستهای قیمتی و گوسفند و گاو و اسب فراهم میآید. از قرقیزیان
قومی به نام «فوری» از همه وحشیتر و مردمی آدمخوار و بیرحماند و زبان ایشان را
قرقیزیان دیگر نمیفهمند.
ناحیه
خلخ از مشرق به تبت و مساكن یغما و تغزغز و از
جنوب به ماوراءالنهر و سرزمین یغما و از مغرب به مساكن غوز و از شمال به جایگاه
تخشی و چگل و تغزغز محدود میشود. این ناحیه با نعمتتر از همه نواحی تركست و
مردمانش به خوی مردمی نزدیكاند و ملوك ایشان را بیغو میخوانند، بعضی از خلخیان
زراعت میكنند و بعضی شبانی و صیادی و در این ناحیه چند ده و شهر كوچكست.
ناحیه
چگل مشرق و جنوب آن حدود خلخ و مغرب آن حدود تخشی
و شمال آن ناحیه قرقیز است. مردم این ناحیه خداوندان خیمه و خرگاهند و شهر و ده ایشان
كمست و گاو و گوسفند و اسب میپرورند و مردمی نیك طبع و آمیزنده و مهربانند.
ناحیه
تخش یا تخشی از شرق به چگل و از جنوب به خلخ و از
مغرب به مساكن قرقیز و از شمال به مساكن چگل4
محدودست، از شهرهای بزرگ این ناحیه سویاب و دیگر بیكلیلغ است كه به زبان سغدی آن
را سمكنا گویند و دهگانان آن را «ینالبركین» مینامند و با او سه هزار مرد بر نشیند.
ناحیه
كیماك از جنوب به رود ایرتیش و رود اِتل و از مغرب
به ناحیه خفچاخ و ویرانی شمال محدودست و از شمال به ویرانی شمال كه مردم در آنجا
نتواند بود و در این ناحیه فقط یك شهرست و پادشاه آنان را خاقان خوانند.
ناحیه
غوز (غز) مشرق آن بیابان غز و شهرهای ماوراءالنهر
و جنوب آن بعضی از بیابان غوز و دریای خزران (خزر) و مغرب و شمال آن رود اتل است
غزان مردمانی شوخ روی و ستیزه كار و بددل و حسودند و خواسته ایشان اسب و گوسفند و
گاو است و اندرمیان ایشان بازرگانان بسیارند و به هر وقت به غوز آیند به نواحی
اسلام به هر جایی كه افتد و بركوبند و غارت كنند و زود بازگردند و هر قبیله را از
ایشان مهتری بود از ناسازندگی با هم.
ناحیه
بجناك در مغرب مساكن غزان واقع است و این تركان را
شهر نیست و با همه همسایگان خود جنگ میكنند و ناحیه آنان از همه حیث به كیماك میماند.
ناحیه
خفچاخ (قفچاق) از جنوب به مساكن بجناك و از سایر
جهات به ویرانی شمال محدود است. خفچاخان از قوم كیماك جدا شدهاند ولیكن بدخوتر از
كیماكیان و مطیع آنانند.
بیمناسبت
نیست كه از قول ابن حوقل نیز درباره تركان و حدود مساكن آنان در اینجا استفادهای
كنیم. وی میگوید:5
«....
در دیار تركان پادشاهانی بسر میبرند كه به سبب ممالك خود از یكدیگر متمایزند.
غُزّیه حدود دیارشان مابین خزر و كیماك و سرزمین خرلخیه و بلغار و حدود دارالاسلام
از میان جرجان تا فاراب و اسپیجاب است ـ و دیار كیماكیه در آن سوی خرلخیه در ناحیه
شمال میان غزیه و خرخیز و پشت صقالبه قرار دارد ـ اما یأجوج در ناحیه شمال یعنی در
دیاری هستند كه اگر اراضی صقالبه و كیماكیه را بپیماییم بدان میرسیم.... ـ خرخیز
میان ناحیه تَغُزغُز و كیماك و بحر محیط و سرزمین خرلخیه و غزیه بسر میبرند ـ
تَغُزغُز قبال بزرگی هستند كه اراضی وسیعی میان تبت و سرزمین خرلخیه و قرقیز و
مملكت چین دارند... و طایفهای از ترك بلاد روس را پیموده به اراضی میان خزر و روم
رفتهاند و آنان بجناكیهاند و موضعی كه اكنون دارند سرزمین قدیم آنان نیست بلكه
بر آن غلبه كردهاند...».
از
مجموع این اشارات چنین مستفاد میشود كه در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم نزدیكترین
طوایف ترك به سرحدات ممالك ایرانی طوایف غز و خرلخ بودهاند. كلمه غز صورت عربی و
فارسی از ریشه «اوغوز» است. این قوم به چند قبیله تقسیم میشدند و مساكن آنان از
سواحل شرقی بحر خزر و شمال گرگان تا حدود فاراب از ناحیه وستكند و اسپیجاب در
سواحل غربی سیحون امتداد مییافت و از این حدود سرحدات غز و خرلخ با یكدیگر در میآمیخت
و تا فرغانه چادرهای قرلقان بوده است. پیشرفت این طوایف در این حدود تا اواخر قرن
چهارم با همه مقاومت سامانیان به تدریج در میان اراضی مسلماننشین و آریایی صورت میگرفت
چنانكه در قلمرو غزان و خرلخان بعضی نواحی وجود داشت كه در آنجا مسلمانان با كفار
درآمیخته و مطیع آنان بودهاند مانند «قریهالحدیثه» در ده منزلی خوارزم و بیست
منزلی فاراب نزدیك جَند كه در قلمرو تسلط غزان بود.6
و نظایر این موضع در سایر نواحی نیز یافته میشد7
و در اطراف اسپیجاب «كدر»، و «وستكند» مجمع تركانی بود كه قبایلی از آنان قبول
اسلام كرده بودند. علاوه بر این در این ناحیه خلخیان و غزان به هم درآمیخته و
مسلمان شده بودند.
در
مراتع میان فاراب و «كنجده» و «چاچ» در حدود هزار خانوار از تركان كه در خرگاهها
زندگی میكردند توطن اختیار نموده و به اسلام درآمده بودند لیكن همه رسوم قومی خود
را نگاه داشته بودند.8
اسلام
آوردن قبایل ترك به تدریج انجام میگرفت و در تمام قرن چهارم اندك اندك دستههایی
از قبایل مذكور قبول این آیین میكردهاند لیكن در اوایل قرن پنجم این نهضت قوت بیشتر
یافت. ابنالاثیر در حوادث سال 435 مینویسد كه در این سال عدهای از كفار ترك كه
بر بلاد مسلمین میتاختهاند، در نواحی بلاساغون و كاشغر قبول اسلام كردند. شماره
این گروه را ده هزار خرگاه گفتهاند و عید اضحی را با قربان كردن بیست هزار گوسفند
جشن گرفتند و بدین گونه شر آنان از مسلمین دفع شد. این گروه تابستان را در حدود
بلغار و زمستان را در حدود بلاساغون میگذراندند و چون اسلام آوردند در بلاد مختلف
پراكنده شدند و تنها بعضی از آنان مانند اقوام تاتار و ختا كه در نواحی چین بسر میبردند
به دین اسلام درنیامدند.9
تا
اواخر قرن چهارم در بعضی از سرحدات خوارزم و ماوراءالنهر كه در جانب آسیای مركزی
واقع بود اثر دیوارها و سدهایی را در برابر تركان مییابیم كه بیشباهت به دیوار چین
در برابر قبایل زردپوست مهاجم نبوده است. علت ایجاد این موانع در برابر قبایل
زردپوست آن بوده كه اینان با استفاده از اراضی هموار پیوسته مزاحم مردمی بودند كه
در سرزمینهای آباد اطرافشان بسر میبردهاند و اگر موانعی در برابر آنان ایجاد نمیشد
به آسانی فرصت تركتاز مییافتند.
از
جمله این سدها یكی دیوار عبداللهبن حمید معروف به «حایظالقلاص» بوده است. حدود این
دیوار را در نقشه صورهالارض نسخه مطبوعه لیدن بین صحایف 462-463 و 458-459 میتوان
دید. این دیوار در ناحیه میان مصب رودخانه جیحون و سیحون از شمال بیكند آغاز میشد
و بعد از عبور از موازات چندین آبادی معروف نهر سیحون را قطع میكرد و تا حدود ناحیه
طراز امتداد مییافت.
همچنان
كه گفتیم قبایل زردپوست مجاور سرحدات ایران به نام «ترك» ها خوانده میشدند.
دستههایی از این قبایل را «تركمان» نیز مینامیدهاند. معنی كلمه تركمان چندان
روشن نیست. همین اسم در زبان چینی «توكومونگ»10
آمده است11 و قدیمیترین مأخذ از مآخذ اسلامی كه این
اسم در آن ذكر شده احسن التقاسیم است.12
اسم تركمان معمولاً بر غزان و خرلخان اطلاق میگردیده و علیالخصوص غزان به این
نام خوانده میشدهاند.13
قبایل
ترك را بر روی هم به دو دسته شمالی و جنوبی تقسیم میتوان كرد. از تركان شمالی
قفچاقان، غزان، قبایل تاتار، قرثزان؛ و از تركان جنوبی قبایل چگل، توخشی، یغما، اویغور،
خرلخ، طفقاچ، باشقیر و ختای را میتوان نام برد.
غزان
و خرلخان همچنان كه گفتیم در سر حدات ممالك اسلامی بسر میبردند. از كشور خرلخ و
«تغوز اوغوز» به چین میرفتند. در همسایگی قرلق در مشرقتر از مسكن زمستانی طوایف
خلج و در سواحل رود چوُ منزلگاههای طوایف تورگِش خاصه شعبه معروف آن «توخشی» بوده
است. و در مشرق كنار «ایسیك گول» قوم چگل بسر میبردند و در جنوب نهر نارین تركان یغما
كه شعبهای از «نغوز اوغوز» بودهاند. شهر كاشغر در اراضی همین قوم واقع بود و اثر
قرب جوارگاه با طوایف چگل و توخشی اختلاط حاصل میكردند.
زبانی
كه در میان غالب این قبایل مشترك بود زبان تركی است و حتی بعضی از طوایف شمالی
مانند تاتار و قای و جز آنها كه لهجهای خاص خود داشتهاند زبان تركی را هم میدانستند
و قبایل جنوبی هم همه لهجه اصلی تركی داشتند و یا اگر بعضی مانند اویغور و جمول بین
خود لهجات خاص بكار میبردند زبان تركی لهجه عام آنان محسوب میشد.
پانوشتها
1 - Türgesh
2 - ابنالاثیر،
حوادث سال 121.
3 - حدودالعالم، چاپ تهران، ص 46-55.
4 - طوایف تخشی خود به دو دسته بزرگ تقسیم
میشدند و همگی از قبایل تورگش Turgesh بودهاند و مساكن آنان در ساحل رود «چوُ» قرار
داشته است.
5 - صورةالارض، ص 14-15، نقل به اختصار.
6 - صورةالارض، ص 512.
7 - حدودالعالم، ص 70 و 71.
8 - صورةالارض، ص 511.
9 - كاملالتواریخ، حوادث سال 435.
10 - Tö – kü - möng
11 - رجوع شود به دائرةالمعارف اسلام ذیل
كلمه ترك به قلم بارتولد.
12 - احسن التقاسیم، ص 274.
13 - تاریخ دولة آل سلجوق ص 27، 70، 78 ـ
اسرارالتوحید، چاپ نگارنده، ص 230، 174 و جز آنها.
منابع
ذبیح
الله صفا، «تاریخ ادبیات در ایران»، ج
2، تهران، چاپ پانزدهم، انتشارات فردوس، 1378ش.
عزالدین ابن اثیر الجزری، «الکامل فی التاریخ»، 14 مجلد، طبع
تونبرگ، لیدن، 76-1866، مصر، 9 مجلد، 1348 هـ.ق
مجهول المؤلف، و.و.بارتولد، «حدود العالم من المشرق الی المغرب»،
1930، سید جلال تهرانی، 1314 ش، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، تهران، 1340 ش.
ابن حوقل، ابوالقاسم محمد، «صورة الارض»، به کوشش کرامرس، لیدن، 1939
م
عزالدین ابن اثیر الجزری، «الکامل فی التاریخ»، 14 مجلد، طبع
تونبرگ، لیدن، 76-1866، مصر، 9 مجلد، 1348 هـ.ق
مقدسی، محمد بن احمد، «احسن التقاسیم»، به کوشش دخویه، لیدن، 1909 م
اصفهانی، عمادالدین
محمد، «تاریخ
دولة آل سلجوقی»، اختصار فتح بن علی البنداری الاصفهانی، چاپ مصر، 1900م.